

اَلسَّلامُ عَلى وَلِيِّ اللهِ وَحَبيبِهِ، اَلسَّلامُ عَلى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهيدِ، اَلسَّلامُ على اَسيرِ الْكُرُباتِ وَقَتيلِ الْعَبَراتِ، اَللّـهُمَّ اِنّي اَشْهَدُ اَنَّهُ وَلِيُّكَ وَابْنُ وَلِيِّكَ وَصَفِيُّكَ وَابْنُ صَفِيِّكَ الْفائِزُ بِكَرامَتِكَ، اَكْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ، وَاَجْتَبَيْتَهُ بِطيبِ الْوِلادَةِ، وَجَعَلْتَهُ سَيِّداً مِنَ السادَةِ، وَقائِداً مِنَ الْقادَةِ، وَذائِداً مِنْ الْذادَةِ، وَاَعْطَيْتَهُ مَواريثَ الاْنْبِياءِ، وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِكَ مِنَ الاْوْصِياءِ، فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعاءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ، وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلالَةِ،
چهــل روز گذشت...در آن غـروب خونآلود، هنگامي كه خنجر شقاوتها و نامرديها، گلوي آخرين مبارز را دريد؛ آنگاه كه زنان و فرزندان داغديده در ميان رقص شعلههاي آتش خيمههايشان، به سوگ مردانِ در خون غلتيدة خود نشسته بودند، دشمن به جشن و سرور ايستاد؛ خيابانها و كاخها را براي جشنها مهيا ساخت و به انتظار ماند تا در ميان دلهاي چون لالة پر خون اسرا به برپايي جشني تمسخرآميز بپردازد
اما زینب س ، این ستون پا برجاي كاروان اسرا همه چيز را به گونهاي ديگر رقم زد. به راستي چه كسي ميداند زينب(س) چگونه با وجود سنگيني كوهي از مصائب بر شانههايش، بغض غمها را فرو داد و قدم بر قلة رفيع عزت و آزادگي گذاشت؟... چهل روز از آن واقعه ميگذرد؛ هنوز هم دل آسمان پر از اشك و سر زمين به زير است؛ هنوز هم خورشيد، سرخ فام و صحراي كربلا شرمسار است؛ هنوز هم داغ حسين(ع) جانسوز است. عاشورا چنان صحنة هستي را دگرگون ساخت كه گويي آثار قيامت بر اندامش هويداست و حسين(ع) و يارانش چنان بر تارك تاريخ درخشيدند و جاودانه شدند كه هيچگاه غبار زمان بر روي آزادگي و جسارتشان نخواهد نشست!
اربعيـن يعني آههاي از سفر بازگشته؛ داغهاي به موطن رسيده؛ گلستانِ ثمردهيِ اشكهاي عاشورا؛ سوختنِ آخرين قطرة فرات در آرزوي لبهاي عباس(ع) و تكرار تنهاييهاي زينب(س) كه در كربلا و عصر عاشورا تولد يافت !
اربعين كه ميآيد، بايد از زينب(س) گفت؛ از حاصل زخمها و نمازهاي نشستهاي كه هنوز او را به ياد دارند؛ اربعين ميشكفد و نام زينب(س) گل ميكند. زينب(س) از آنچه يزيديان هراس داشتند هم بالاتر بود.
اربعيـن آمـده اسـت؛ همــراه سپــاه پيــروز افتخــار و وارثـــان خــون و روشنــي...
ســلام بــر اربعيــن! سلام بـــر سـوگ بــه چله نشستـــه! سلام بر آسمان كه چهل روز بغض شكستهاش را گريسته است!
سلام بر ســرهاي بـــر نيـــزه رفتــــه كـــه به قتلگاه خــويــش بـــاز آمــــدهاند! سلام بر كاروان عـــزت و عــــزا كه بــار دل مــيگشاينـــد و مصــائــب خـــود را به واگويــه مينشيننـــد!
سلام بر زينـب(س) كه در اوج بــلا، چيـــزي جـــز زيبــــايي نـــديـــده اســـت!