لباس میخریم؛
چون به حفظ خودمان از سرما و گرما نیازمندیم
غذا میخوریم؛
چون به داشتن انرژی برای کار و فعالیت نیازمندیم
کار میکنیم؛
چون به درآمد حاصل از آن برای گذران زندگیمان نیازمندیم
اما او ...
بی هیچ نیازی به هیچ چیز و هیچ کس
نه من ... نه تو ... نه این جهان با عظمت ...
آفرید تا پرده از حکمتش بردارد و آن را برای من و تو عیان سازد ...
«إلاَّ تَثبِتَاً لِحِکمَتِهِ»[1]
و این حکمت، مگر غیر از خودش چیز دیگری هم میتوان باشد ...
شناخت خودش و اطاعتش ...
آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند
فرزند و عيال و خانمان را چه كند
ديوانه كني هر دو جهانش بخشي ديوانه تو هر دو جهان را چه كند
«وَ تَنبیهَاً عَلَی طَاعَتِهِ...» [2]
(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ)[3]
خواست خودش را معرفی کند تا من و تو او را بپرستیم و اطاعت کنیم و
در سایه این پرستش و عبادت از غیر او بینیاز شویم ...
او كه بينياز مطلق است
«إنَّ اللهَ مَا خَلَقَ العِبَادَ إلاَّ لِیَعرِفُوهُ فَإذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ إستَغنَوا بِعِبَادَتِهِ عَن عِبَادَةِ مَن سِوَاهُ»[4]
و مگر پرستش بدون شناخت و آگاهی ارزش و بهایی دارد؟ ...
و مگر شناخت بدون پرستش و فرمانبرداری، چیزی جز عناد و لجاجت است؟ ...
و او خواست تا من و تو قدرتش را بشناسیم ...
و اين مگر جز لطف و مهرباني و كرم اوست كه اين همه قدرت را براي من و تو نمايان ميسازد
تا به نيازمندتر از خويش نياويزيم
و تنها دست خواهش به سوي او دراز كنيم
كه به وقت بخشش، بيكران ميبخشد و بيمنت...
او را که پیش از آفرینش بر همه چیز قدرت داشت
«وَ إظهَارَاً لِقُدرَتِهِ...»[5]
نگاه کن ... از ستارهها و کهکشانها
افلاک و آسمانها
گلبولهای سفید و قرمز خونمان
مورچههای ساعی با آن اعضا و اندام حیرتانگیزشان
زنبور عسل با آن همه شگفتی نظام اسرارآمیزش، زندگی و تمدنش
و ...
همه، نشان از قدرت مطلق او دارند و بس ...
و همه اینها یعنی
سر اطاعت و فرمانبرداری بر زمین بگذاریم
که عزت و قوت را فقط با پرستش و اطاعت محض او میتوان به دست آورد ...
«وَ تَعَبُّدَاً لِبَرِيَّتِهِ وَ إعزَازَاً لِدَعوَتِهِ»[6]
حکمت تشویقها و هشدارها
من و تو وقتی میخواهیم کاری انجام بدهیم
سود و ضررش را اول میسنجیم!
یا برای جلب منافع کاری را انجام میدهیم
یا به خاطر ترس از خطرات و ناملایمات زندگی و دفع آنها!
اما ...
ستایش تو خدای یگانه جهانآفرین را كه
برایمان پاداش نهادی، اگر اطاعتت کنیم
و کیفری عادلانه نهادی، اگر راه عصیان و سرکشی در پیش گیریم ...
پاداش و كيفري كه نتيجه اعمال خودمان است و ناني است كه با دست خويش بر سر سفره خود مينهيم...
«ثُمَّ جَعَلَ الثَّوَابَ عَلی طَاعَتِهِ وَ وضَعَ العِقَابَ عَلی مَعصِیَتِهِ»[7]
اما چرا؟
چرا برای اطاعتمان، پاداش نهاد و برای عصیانمان، کیفر؟
هیچ از خودمان پرسیدهایم؟...
دوستمان داشت و دارد
میخواهد حفظمان کند از آتش جهنم سوزانی
که با عصیان و سرکشی برای خودمان رقم میزنیم
دوستمان داشت و دارد
میخواهد در بهشت برینش جایمان دهد
دلش نمیخواهد نصیب و روزیمان سختی باشد و تلخی دائمی عذاب ...
«زِیَادَةً لِعِبَادَتِهِ عَن نِقمَتِهِ وَ حِیاشَةً مِنهُ إلَی جَنَّتِهِ»[8] ...
این من و توییم که با رفتارمان
گفتارمان
نگاهمان
و حتی اندیشهمان
خودمان را با او نزدیک و یا دور میسازیم ...
(وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ)[9]
پينوشت:
[1]. بحارالانوار، ج 29، ص 215.
[2]. همان.
[3]. ذاریات (51) : 56.
[4]. نهجالشهاده، ص 128.
[5]. بحارالانوار، ج 29، ص 215.
[6]. همان.
[7]. همان.
[8]. همان
[9]. عنکبوت (29): 69