در ابتدای سکوت ایستادهام و التماس چشمانم را به شبکه شبکه ضریحت دخیل بستهام. چقدر دنیا کوچک است؛ دنیایی که بشر مدرن امروز را در خود جای داده است! و چقدر دنیا بزرگ است؛ دنیایی که در یک قدمی بهشت سر برافراشته است! و چقدر بهشت نزدیک است؛ بهشتی که در فاصله «یا فاطِمةُ إشفَعِی لَنَا فِی الجّنَّة» بنا شده است ... بیشک داشتن حق شفاعت و رسیدن به این مقام عظیم، شایستگی لازم را میطلبد؛ همان که خداوند فرمود: (مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ إلاَّ بِإذنِه)؛ «کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟»... و چه مقام بالایی داری تو که دربارهات فرمود: «تَدخُلُ بِشَفَاعَتِهَا شِیعَتِیَ الجَنّةَ بِأَجمَعِهِم؛ به شفاعت او (فاطمه معصومه(س) همه شیعیانم وارد بهشت خواهند شد»... و چه جایگاه عظیمی داری که دربارهات فرمود: «مَن زَارَ المَعصُومَةَ بِقُمْ کَمَنْ زَارَنِی؛ هر کس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده باشد»...
آری بانو!... آن مولا و سروری که زیارت تو را همسان با زیارت خودش قرار داده است، قطعاً در تو سیادتی مشاهده کرده که از خصال و صفات حسنه توست... سیادتی که ما هنوز آن گونه باید و شاید، درکش نکردهایم که این همه از شكوه و بزرگي تو غافلیم...
اگر حقیرترین عاشقان تو برای تفسیر وجودت ظرف گنجایش ادارک در دست گیرند، از «میم» نامت «متانت، معصومیت و محجوبیت» و از «عین» نامت «عاطفه، عبودیت و عفاف» و از «صاد» نامت «صمیمیت، صفا و صداقت» و از «واو» نامت «وحدت، وحدانیت و حب ولایت» را سرمشق میگیرند... و در آخر از «هاء» نامت «هویت اهل بیت، هدایت عالمیان و هجرت به سوی حقانیت» را خواهند آموخت...
تو فقط یک خواهر نیستی، یک خواهر دل شکسته! تو فاطمه معصومهای! نزدیکترین و بیواسطهترین بازماندة امامت پس از جوادالائمه(ع)... مگر نه اینکه وقتی علی(ع) را با استخوانی در گلو و خاری در چشم، خانهنشین کردند، زهرای اطهر(س) به دفاع از ولایت، زبان محمدی گشود و خطبه احمدی خواند؟... مگر نه اینکه وقتی سر بریدة حسین(ع) را بر نیزهها افراشتند، زینب کبری(س) در هر جا پای نهاد، پیام عاشورا را سر داد؟... اکنون نیز چه کسی جز تو شایسته این است که سفیر غربت امام رضا(ع) شود؟...
تو فقط یک خواهر نیستی، یک خواهر دل شکسته! تو فاطمه معصومهای! نزدیکترین و بیواسطهترین بازماندة امامت پس از جوادالائمه(ع)... مگر نه اینکه وقتی علی(ع) را با استخوانی در گلو و خاری در چشم، خانهنشین کردند، زهرای اطهر(س) به دفاع از ولایت، زبان محمدی گشود و خطبه احمدی خواند؟... مگر نه اینکه وقتی سر بریدة حسین(ع) را بر نیزهها افراشتند، زینب کبری(س) در هر جا پای نهاد، پیام عاشورا را سر داد؟... اکنون نیز چه کسی جز تو شایسته این است که سفیر غربت امام رضا(ع) شود؟...
هنوز عطر مناجات تو در تار و پود شهر میوزد!...
هنوز قم، به میزبانی تو مینازد و میبالد!
دیده فرو مبند ای ادامه سورة صبر! هر چند در دوری از برادر، چون شمع میسوزی؛ هر چند کربوبلای فراق برادر سخت است، اما هنوز عطش روحانی شیعه شعلهور است؛ هنوز عرفان، طفل نوپای دستان شماست؛ هنوز باید دست فقه را بگیرید، اخلاق را بنوازید، فضیلت را فضایل بیاموزید، قرآن را حافظ باشید و عترت را نگهبان...
دیده فرو مبند ای سنگ صبور لحظههای دلتنگی شیعه! وقتی که آمدی، برکت آوردی و نور...
آمدی با یک جهان رحمت و مهربانی...
هفده روز میهمان ما بودی... هفده روز نور باریدی و روشنایی بخشیدی!... هفده صبح دلانگیز که شهرمان را میهمان نفسهای آسمانگسترت نمودی.... هفده صبح دلانگیز که نگاه اهوراییات را به چشمان یاسها و بنفشهها و حریمهای شهرمان گره زدی... و چقدر کوتاه بود فصل خوشبختی گنجشکهای شهرمان...
اینک...
تا بیشمار روزها، تا بیشمار ماهها و تا بیشمار سالها، ما میهمان سفرة کرامت بیحد و مرز توییم، ای شفیعه روز جزا! شفاعتمان کن...