اسم : زینت السادات همایونی
فضیلت: ،محدثه، مؤلفه،مبلغه
تولد: 1297 شمسی
تالیفات: ترجمه اربعین هاشمیه بانو امین،ترجمه اسرار آیات صدر المتألهین شیرازی،زن مظهر خلّاقیت خدا،عشق ذوی القربی،نسیم ولایت، زندگانی بانوی ایرانی
در سال ۱۲۹۶ در خانوادهای محترم که از لحاظ مادی و معنوی در حد متوسط و از سادات حسینی بودند به دنیا آمدند. پدرشان روحانی نبوده، ولی اجدادشان روحانی و اهل کرامت بودند. خانواده پرجمعیتی داشتند، چون اکثراً در قدیم، خانهها بزرگ بوده و افراد در یک خانه با هم زندگی میکردند. ایشان هم در دوران طفولیت ناظر گفتگوها و محاوره افراد خانواده بوده و شاهد مشکلات اشخاص مخصوصاً خانمها بودند. خود ایشان تعریف میکردند که در همان ایام که در سن ۴ یا ۵ سالگی بودم وقتی خانمها دور هم جمع میشدند و از محرومیتهای خود سخن میگفتند در خود میرفتم و ناراحت میشدم و چون میدانستم که زنان به زینت و طلا علاقهمند هستند با خود میگفتم من هر وقت بزرگ شدم و قدرتی پیدا کردم دستور میدهم که برای خانمها طلا و زینت فراهم نمایند و البته به لحاظ همین درک بچهگانه که در طفولیت داشتم بعداً فهمیدم محرومیت خانمها در فقر علمی آنهاست، نه در فقر مادی و به لطف خداوند برای رفع آن کمر همت بستم. نزد برادرشان تا کلاس ۹ قدیم را خواندند و چون به ریاضی علاقهمند بودند. درس ریاضی را خوب یاد گرفتند و کارهای هنری را نیز مثل خیاطی و گلدوزی یاد گرفتند؛ تا سن ۱۶سالگی به این نحو در منزل سپری شده ولی به نقل خودشان راضی نمیشدند و به فراگیری بالاتری علاقهمند بودند.از سن ۱۶ سالگی خدمت بانوی ایرانی شرفیاب شده و بنا به نقل خودشان که فرمودند از همان ساعات اولیه چنان جلوه ایشان مرا مجذوب کرد که با تمام وجودم عاشق ایشان شدم و زمان شرفیابی من در حکومت رضاخان بود و اوج بیحجابی من هم دختر جوان و آراسته زمان خود بودم، ولی جذبه الهی ایشان چنان در من تأثیر نمود که ظاهر و باطن مرا متحول نمود و ایشان را مصداق حدیث «کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم: مردم را دعوت کنید (به معروف و خوبیها) با غیر زبانهایتان» یافتم.شاید عشق من به بانو به این دلیل بود که مادرم هنگامی که مرا باردار بود به لحاظ نسبت سببی که با بانو داشتند بسیار خدمت ایشان شرفیاب میشدند و علاقه شدید به معظم لها داشتند و همه روحیاتشان را در خود جذب کرده، لذا وقتی مادرم مرا برای فراگیری علوم دینی و ادامه تحصیل به خدمت بانو بردند تجلیات وجود او را درک کردم و چنان محو جمال و عاشق دیدارش بودم که تمام فامیل و دوستان را رها کردم و فقط نشاطم را در رفتن خدمت ایشان بود و در عشق دیدار جمالش هر روز در حالی که اشک میریختم به حضورش شرفیاب میشدم.در سال ۱۳۱۲ در خدمت ایشان قرآن و دعای کمیل خواندم و دعای کمیل را شرح و معنی کردند و سپس مقدمات عربی را شروع کردم و شرح باب حادیعشر را نیز در اعتقادات خدمت ایشان خواندم، البته درسهای جنبی مانند رساله عملیه و اخلاق را نیز میخواندم و هر روز از ساعت ۲ بعدازظهر تا غروب خدمت ایشان بودم و از دریای علم و عرفانش جرعهها مینوشیدم.بعد از خواندن صرف و نحو نزد بانو امین در ادامه، خدمت آقای شیخ حیدر علی محقق شرفیاب شده و صمدیه و حاشیه ملاعبدالله را در منطق، خدمت ایشان میخواندند و به نقل خودشان چون به درس ریاضی علاقهمند بودند منطق را دوست داشته و روی آن خوب کار میکردند. منطق و منظومه حکمت سبزواری را خدمت حاجآقا صدر کوپایی خواندند، در سال ۴۲ که حاجآقا صدر فوت میکنند و ایشان در غم از دست دادن استاد بوده و از خداوند درخواست فراهم آمدن استاد دیگری را داشتند و سال شکلگیری انقلاب اسلامی ایران بود. خفقان دوره محمدرضاشاه که جریان مدرسۀ فیضیه قم بوجود آمد.در همین ایام آقای اشنی قودجانی به اصفهان میآیند و بانو همایونی که در حضور چند استاد رفته، ولی درس ایشان را در حد حاجآقا صدر کوپایی ندیده و استادی را طالب بودند که در حد ایشان یا بالاتر باشد، لذا در اجابت دعایی که در طلب استاد کرده بودند و خوابی که در این رابطه میبینند حضور آقای اشنی قودجانی شرفیاب میشوند و درس معالم و شرح لمعه و منظومه حکمت سبزواری را خدمت ایشان میخوانند.آقای «اشنی» به ایشان میگویند من یک رشته درس بیشتر نمیدهم یا فقه یا اسفار و چون ایشان به اسفار بیشتر علاقهمند بودند درس اسفار را خدمت استاد شروع میکنند، البته بحث آخر اسفار را که بحث عشق میباشد و خیلی جالب و چون استاد تبحر زیادی در اسفار داشتند و ایشان نیز علاقهمند بودند خوب کار میکنند، در همان ایام اسماءالحسنی و نفسشناسی را نیز خدمت بانوی ایرانی میخوانند و در مورد اسماءالحسنی نیز با آقای اشنی بحث میکردند کتابهای دیگری مانند شرح فصوص قیصری و شواهدالربیویه را نیز خدمت آقای اشنی میخواندند.از ابتدای شروع تحصیل علوم دینی استاد ایشان بانوی ایرانی بوده و تا ۵۰ سال بهطور مستمر در خدمت ایشان بودند و ایشان را مصباحالهدایة در سیر و سلوک خود میدانستند بانو همایونی شروع فعالیت فرهنگی اجتماعی خود را چنین بیان میدارند: اول سال ۱۳۴۲ که همسرم مرحوم فیض فوت شدند، لذا معظم لها فعالیت فرهنگی خود را از سال ۴۲ که شاگردانی را در منزل شخصی خود پذیرفتند شروع نمودند به لحاظ اینکه مسئولیت خانهداری برایم سبک شده بود به فکر افتادم امتحان تربیت مدرس بدهم. به تهران رفتم و علیرغم تفکر آن زمان که خانمها در دروس طلبگی وارد نمیشدند اول زنی بودم که در امتحان مدرسی داوطلب و با معدل خوب قبول شدم و در سال ۴۳ هم در آزمون الهیات دانشگاه شرکت کردم و وارد دانشگاه الهیات شدم و در حین ادامۀ تحصیل در دانشگاه ذهنم خلاق شد بر اینکه چرا خانمها چنین دانشگاهی نداشته باشند (دانشگاه تربیت مدرس) به اصفهان آمدم و پیشنهاد کانون علمی را به حاج خانم امین دادم، البته ایشان اول برای اینکه یا از کم و کیف آن اطلاع کافی نداشتند یا به علت مشکلات آن قبول نمیکردند، ولی وقتی خوب تشریح کردم و ایشان هم اصرار مرا دیدند و میدانستند که من هم نیتی خالص در جهت رشد همنوعان خود دارم قبول فرمودند، لذا با امتیاز علمی ایشان در سال ۱۳۴۴ مکتب فاطمه(س) را تأسیس کردم.